فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

كودكي تو

فسقل ببين تورو خدا

با سلام بابايي امروز صبح با ماماني همراه من اومديد بيرون و وقتي كه كارتان تموم شد با ماماني رفتيد خونه مامان من كه تو بهش مي گي مامان سادات .خلاصه بگزريم كارم كه در خيابان تمام شد اومدم خون مامان سادات در رو كه باز كردي اومدي جلوي من وگفتي ما بستني خورديم گفتم نوش جان كه تو برگشتي گفتي بستني براي تو هم هست و من رو بردي سر فريز كه يه دفعه صدام كردي بابايي اسم من اسم تو   داور بازي نگه دار داره سرم گلاه مي ره ...
11 خرداد 1392

چرخم بازي

سلام بابايي جون اين اصطلاح چرخم بازي مال شماست وقتي كه مي خواي من بگردونمت به اين صورت كه من گتف تو رو مي گرفتم و مي چرخوندمت رو هوا و دور اتاق مي چرخيديم تو اين بازي رو خيلي دوست داري و من هم هميشه مي گردوندمت البته الان كمي بزرگ شدي و سنگين اما من تا موقعي كه بتونم اين كار رو مي كنم يكي ديگه از بازي هاي تو دعوا هست به خاطر همينه كه مي گم شايد با پسري عوض شده باشي مي آي جلو من دستات رو جلوي سورت مشت مي كني و مثل كاراته باز ها گارد مي گيري و حملللللللللللللللللله مي كني و من هم فررررررررررررررررار رو بر قرار ترجيح مي دم ...
8 خرداد 1392

بازي تو

سلام بابايي جون ماشالله به زور و بنيه تو من كه در مقابل تو كم مي آورم امروز زود اومد خونه و ماماني مي خواست كار كنه و تو هم مدام نق مي زدي كه من اومدم و تو پريديدي به سر كله ام و من هي از دستت در مي رفتم و چون ديدي من دارم بات بازي مي كنم سريع رفتي توپ هندونهايت رو آوردي و شروع به بازي كرديم اووووووون هم چه بازي مي گفتي من رو با توپ اگه مي توني بزن (پناه به خدا نمي دونم شايد قرار بود تو پسر شوي اشتباهي تو بازار عوضت كردن ) خولاصه يه 15 دقيقه بازي كرديم ديدم ديگه نفس ندارم من هم شروع كردم به ادا در اوردن و تلو تلو خوردن تا تو اين رو ديدي ديگه رفتي دنباله كارت اخيشششششششششش ...
6 خرداد 1392

عكس هاي تو

سلام بابايي جونم به خاطر اينكه دوستان مي گفتن عكست رو بزارم من رفتم سراغ عكس هايي كه ازت گرفتم و اين ها رو پيدا كردم بابا اصلا باورم نمي شد   دوستان من به يك مشكل برخوردم من عكس رو آبلود كردم ولي نمي تونم به نمايش بزارم لطفا مرا راهنمايي كنيد ...
5 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به كودكي تو می باشد